نامه جالب دختر رضاشاه به امام خمینی +عکس

صدیقه پهلوی یکی از فرزندان رضا شاه است که سرنوشت متفاوتی نسبت به برادران و خواهران خود دارد.

به گزارش تازه نیوز، رضاخان در سال‌های ۱۲۹۱ تا ۱۲۹۴ در همدان خدمت می‌کرد. او در ۱۷ فروردین ۱۲۹۴ دختری بنام زهرا (با نام دوشیزگی گلزار)، فرزند کربلایی احمدخان سوادکوهی و فاطمه سادات سوادکوهی، را از روستای زیرآب سوادکوه به عقد دائم خویش درآورد و با خود به همدان برد و در مرداد سال ۱۲۹۵ دختری بنام صدیقه از ایشان دیده به جهان گشود.

صدیقه با توجه به بیماری سل مادر برای شیر خوردن به دایه‌ای بنام مریم سپرده شد و چند ماه بعد مادر را از دست داد. رضاخان پیش از عزیمت به تهران کفالت صدیقه را به صاحبخانه و برادرخوانده اش علی اکبر و مریم دایه سپرد و تا پایان دوران سلطنت تحت عنوان رضاشاه ضمن ارسال کمک مالی، همواره با پیک و نامه از احوال دخترش خبردار می‌شد.

خانواده علی اکبر با توجه به سابقه فوت دو دخترشان در شیرخوارگی، شناسنامه صدیقه را در سال ۱۳۰۴ بنام صدیقه کدویی و به عنوان فرزند خویش گرفتند و هویت واقعی‌اش را تا جوانی از وی پنهان داشتند.

صدیقه در سال ۱۳۱۶ با علی خوشخو فرزند حاج تراب ازدواج کرد و چند سال بعد از طریق پدرخوانده اش از هویت پدر واقعی خویش آگاه شد. او در سال ۱۳۳۸ و پس از دستیابی به اسناد هویتی خویش به همراه همسر و دو فرزندش راهی تهران شد تا درصدد اعاده هویت واقعی خود برآید. اما دربار به بهانه بیسوادی خود او و مصدقی بودن شوهرش حاضر به پذیرش وی به عنوان فرزند رضاخان نشد و قریب ۱۹ سال دوندگی وی در دادگستری شاهنشاهی برای اثبات رسمی هویتش با نام پدر یا مادر واقعی ناکام ماند.

با وقوع انقلاب اسلامی در ایران، صدیقه شرح ماجرای خود را طی نامه‌ای در فروردین ۱۳۵۸ خطاب به امام خمینی (ره) نوشت و با پیگیریهای قانونی و به استناد اسناد موثق نهایتاً در ۱۳۵۹ موفق شد هویت واقعی خویش را بازیابد و شناسنامه او با نام خانوادگی پهلوی صادر گردید.

صدیقه در روز ۲۲ دی ۱۳۶۸ در سن ۷۳ سالگی در تهران درگذشت و در قطعه ۱۱۲ بهشت زهرا به خاک سپرده شد.

نامه صدیقه به امام (ره) بسیار جالب و خواندنی است. در متن این نامه که روزنامه اطلاعات آن را منتشر کرده، چنین آمده است:

اینجانب صدیقه دختر رضاخان (رضاشاه سابق) و زهرا سوادکوهی می‌باشم که با انگیزه تلفن مورخه سه‌شنبه اول اسفند ۵۷ خانمی که خود را از کمیته آن امام به من معرفی کرد و گویا من بی نام و نشان را که از مردم طبقه سوم اجتماع نیز محروم‌ترم، با شاهزاده خانم‌های معروف پهلوی اشتباه گرفتند و به کمیته احضارم کردند. لذا مصدع اوقات گرانبهای شما شدم در حالی که اکنون مجال رسیدگی به این امور نیست.

اینجانب بنا به وظیفه شرعی خود در روز ششم تشریف‌فرمایی آن حضرت موفق به زیارت شدم ولی حال که احضار گردیدم چه بهتر که این سعادت از نزدیک دست دهد تا جریان ۲۰ سال مبارزه حق‌طلبانه از دستگاه بی‌عدالت دربار و طبقه حاکمه نخست وزیری هویدا را به عرض برسانم. پرونده دادخواهی در مورد اثبات نسب و احقاق حق خود را که بنا بر امر مرجع تقلید شیعیان آن زمان مرحوم حضرت آیت‌ الله بروجردی به جریان انداخته‌ام در تمام مراجع صلاحیت دار کشور نظیر اداره معاضدت قضایی شعبه اول دادگاه‌های شهرستان تهران، شعبه ۶ دادگاه استان مرکزی و شعبه هفتم دیوان عالی کشور و دادگاههای کرمانشاه، همدان، مازندران، وزارت دربار، کمیسیون عرایض دربار، سازمان امنیت و… سابقه طولانی دارد.

ضمنا چون مرحوم آیت‌الله بروجردی به من فرمودند در نهایت سیدی شما را یاری خواهد کرد من ابتدا فکر کردم منظورشان امام جمعه سابق تهران است. پس از ملاحظه منزل و دم و دستگاه درباری و بریز و بپاش ایشان متوجه شدم او نیست و با تلفن پریروز دستگیرم شد آن سید یاری‌کننده زعیم و مرجع عالیقدر شیعیان فعلی می‌باشد. علی هذا من فاقد شناسنامه هستم به جهت اینکه وزارت دربار گفتند که شوهرش مصدقی است و اشرف پهلوی هم گفت ما این خواهر بی‌سواد که با لهجه صحبت می‌نماید را نمی‌توانیم شناسنامه پهلوی دهیم ناچار تقاضا کردم شناسنامه پهلوی نمی‌خواهم با شناسنامه مادرم که سوادکوه است به من شناسنامه بدهید آن هم پس از تشریفات اداری از دربار به وزارت دادگستری سپس به اداره ثبت احوال ارسال کردم که آنها هم اظهار داشتند باید یک مقام صلاحیت دار دستور بدهد.

به علت پیگیری ۲۰ ساله نه تنها چیزی دست مرا نگرفت بلکه بیش از ۴۰ هزار تومان قرض و از دست دادن درآمد روزانه شوهرم نصیبم گردید و فقط نزدیک به ۷۰۰ متر زمین از ارثیه مادری که در مازندران است. بنابراین پس از تحقیق کافی از ادارات فوق و محل های سکونت من استدعای رسیدگی و احضارم را می‌نمایم تا با مدارک موجود بتوان حق مظلومی را از ظالمان اخذ و ضمناً به وصیت مرحوم آیت‌الله بروجردی نیز عمل شود.

 

ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.