به نقل از انصافنیوز، اما این اولین بار نبود که این موضوع مطرح میشد. هارولد بروکس بیکر، بانکدار و روزنامهنگار آمریکایی-بریتانیایی که به تحقیقات خود درباره نسبشناسی معروف بود، در سال ۱۹۸۶ در نامهای به نخستوزیر وقت بریتانیا، مارگارت تاچر، نوشته بود: «مردم بریتانیا کمتر میدانند که خون محمد در رگهای ملکه در جریان است.»
بروکز بیکر البته در طول زندگیاش نظریات عجیب و غریب زیاد داشت و حتی مدعی بود که در تاریخ انتخاباتهای آمریکا همیشه آن نامزدی پیروز میشود که خون خاندانهای سلطنتی بیشتر در رگهایش جریان داشته باشد.
این مطالب را هم ببینید:
- عکس جالب محمدرضاشاه در کنار ملکه الیزابت!
- تغییرات در سرود ملی و سکههای انگلیس بعد از مرگ ملکه الیزابت دوم

از اندلس تا لندن
ادعای «الاسبوع» بیبنیان نیست، گرچه چنانکه دو ایراد عمده در مورد آن وجود دارد. اما باید نگاهی به این شجرهنامه انداخت و دید نسب این ملکه اروپایی اصلا چطور ممکن است به خاندان بنیهاشم در جزیرهالعرب بازمیگردد؟ در مرکز این ادعا زنی از قرن یازدهم میلادی قرار گرفته که مثل بسیاری زنان تاریخ، چند و چون زندگیاش در هزارتوی تاریخ گم شده: شاهدخت زائده اندلسی از شهر اشبیلیه (امروز، سویلِ اسپانیا.) زائده متولد دهههای آخر قرن یازدهم میلادی و عضوی از خانواده سلطنتی بنوعباد بود که بر اشبیلیه فرمان میراندند. بخش اعظم شبهجزیره ایبریا که امروز اسپانیا و پرتغال است در سدههای اول اسلام به دست مسلمانان افتاده بود و تمدن الاندلس در جنوب اسپانیای کنونی حاصل این گسترش تاریخی بود. در اواسط قرن هشتم میلادی که حکومت امویان در دمشق در جریان «انقلاب عباسی» ساقط شد، سران بنی امیه به ایبریا گریختند تا «امارت قرطبه» با مرکزیت کوردوبای امروز برپا شود. این حکومت ۲۰۰ سال بعد از «امارت» به «خلافت قرطبه» ارتقا یافت و در تاریخ به عنوان یکی از مهدهای عصر طلایی اسلام به یاد مانده که دستاوردهای بزرگی در زمینه فرهنگ، هنر، معماری و دانش داشت. این خلافت هم اما مثل تمام حکومتهای تاریخ روزی به زوال کشیده شد و در اوایل قرن یازدهم از میان رفت تا جای خود را به حکومتهای طوایفی مسلمانان در شهرهای مختلف الاندلس بدهد. بنوعباد از جمله این حکومتهای طوایفی بودند که در شهر مهم اشبیلیه (سویل) به قدرت رسیدند. حکومت بنوعباد هم اما دیری نپایید. سومین و آخرین حاکم این دودمان، المعتمد ابن عباد بود، شاعری قهار که با تمام ادیبیاش توان حفظ حکومت را نداشت. امروز از معدود یادگارهای فیزیکی او «ستون المعتمد» در قصر سلطنتی آلکازارِ سویل است؛ قصری که در قرن چهاردهم به دست حکام مسیحی کاستیل بر ویرانههای «قصر المورق» بنا شد که در جریان سقوط اشبیلیه در قرن سیزدهم ویران شده بود. چنانکه از این تاریخها میبینید باز پس گرفتن سویل توسط مسیحیان قرنها پس از المعتمد و سلسله بنوعباد صورت گرفت. در سال ۱۰۹۱ اما حکومت المعتمد نه به دست مسیحیان که به دست سلسله بربرتبار و مسلمان «المرابطون» با مرکزیت شهرِ مراکش خاتمه یافت. المرابطون در واقع با کنار زدن دودمانهای ضعیف محلی مثل بنوعباد موفق شدند نگذارند الاندلس به دست مسیحیان بیافتد. پنج سال پیش از فتح اشبیلیه آنان به رهبری یوسف بن تاشفین در نبرد تاریخی «الزلاقه» (ساگراخاس) سپاه مشترک سه پادشاهی مسیحی کاستیل، لئون و آراگون را در شمال باداخوز امروزی (در استان اکسترمادورای اسپانیا) شکست دادند. حکومتهای محلی مسلمانان در آن نبرد به فرمان «جهاد» المرابطون «آری» گفته بودند و کنار آنها جنگیده بودند و العتمد نیز در کنار حکام محلی دیگری همچون عبدالله بن بلقین از قرناطه (گرانادا) و القادر بن ذیالنون از والنسیا از مهمترین حامیان المرابطون در نبرد بود. در پایان اما المرابطون به دنبال ایجاد مرکزیت بودند و این بود که بنوعباد را از تخت پایین کشیدند. المعتمد به شهر اغماتِ مراکش تبعید شد.
شاهدخدتِ پناهجو
از میان درباریان بنوعباد اما یک نفر بود که فرار و پناه جستن در دیار مسیحیان را به تبعید در دیار مسلمانان ترجیح داد: زائده، شاهدخت اشبیلیه. او چند صدکیلومتر به شمال گریخت تا وارد قلمروی آلفونسوی ششم، پادشاه کاستیل، شود. آلفونسو متولد پادشاهی مسیحی لئون بود و پس از به سلطنت رسیدن در ۲۵ سالگی، اراضی مسیحیان را گسترش داده بود و حتی به خود لقب «امپراتور تمام اسپانیا» را داده بود (گرچه هنوز نیمی از ایبریا را نیز در اختیار نداشت.) هم او بود که در نبرد الزلاقه ۱۰۸۶ از سپاه مسلمانان، و از جمله المعتمدِ بنوعباد، شکست خورده بود. اینکه حالا شاهدخت یک طایفه مسلمان به دربار او پناه میآورد امتیاز مهمی برای آلفونسوی معروف به «ال براوو» (بیباک) محسوب میشد. زائده به مذهب کاتولیک گروید، نام «ایزابلا» را برگزید و معشوقه آلفونسو شد. حاصل این ازدواج پسری به نام سانچو آلفونسز بود که علیرغم نامشروع بودن تنها پسر آلفونسوی بیباک بود و جانشین بالقوه او. او اما یک سال پیش از مرگ پدر درگذشت و فرزندی هم نداشت. پس زائده که تنها یک پسر داشت و آن پسر هم فرزندی نداشت چطور میتواند از اجداد ملکه الیزابت باشد؟ اینجا است که وارد نظریه تاریخی جالبی راجع به آلفونسوی بیباک میشویم. در تاریخ نام همسر چهارم او به نام ایزابل ثبت شده و مشخصات چندانی در مورد او موجود نیست. آیا امکان ندارد که این ایزابلِ بی نام و نشان همان «زائده» که پس از مسیحی شدن «ایزابلا» شد بوده باشد؟ یعنی زائده تنها معشوقه و کنیزِ آلفونسو نبوده و همسر قانونی و چهارم او؟ تاریخدانان اسپانیا نظرات مختلفی در این مورد دارند. اما اگر این نظریه را قبول کنیم آنوقت دو دختر آلفونسو که مادرشان «ایزابل» دانسته میشود در واقع دختران زائده محسوب میشوند. (این نظریه به عنوان یکی از احتمالهای ممکن در منابع معتبری همچون کتاب «پادشاهی لئون و کاستیل در زمان پادشاهی آلفونسوی ششم، ۱۱۰۹-۱۰۶۵» به قلم برنارد ریلی، به انتشار دانشگاه پرینستونِ آمریکا مطرح شده است.) این دو دختر، الویرا و سانچا، نام دارند. الویرا به همسری راجر دوم، پادشاه سیسیلی، درآمد تا اولین ملکه سیسیلی باشد. به نظر از طریق نسب او است که چند سال بعد به زن دیگری میرسیم که وصل کردن نسبش به ملکه الیزابت دشوار نیست: ماریا ده پادیا، متولد بورگوس و معشوقه پدرو، پادشاه کاستیل در قرن چهاردهم که به پدروی «خبیث» (ال کروئل) یا «عادل» (ال خوستو) مشهور است. همان پدرویی که قلعه آلکازار سویل را بر بنیان خرابههای قلعه مسلمانان بنا کرد اما «ستون المعتمد» را پابرجا گذاشت. یکی از فرزندان ماریا و پدرو، ایزابل، نام داشت و طبیعتا فرزندی نامشروع به حساب میآمد. شاید از دست داده باشید:- کبودی پشت دستِ ملکه الیزابت سوژه شد +تصاویر
- تصاویری از جشن هفتادمین سالگرد سلطنت ملکه الیزابت
- عکسی تاریخی از سفر ملکه الیزابت و همسرش به اصفهان
