من سال‌هاست در خارج از کشور از شوهرم جدا شده‌ام اما وقتی به ایران آمدم، شوهرم بچه‌ها را ممنوع‌الخروج کرد و من به همین دلیل در دادگاه هستم.   *بچه‌ها با تو زندگی می‌کردند؟ بله، ما در آلمان زندگی می‌کنیم. دادگاه آلمان نگهداری از بچه‌ها را به من داد. شوهرم هم اعتراضی نکرد و به ایران برگشت. بعد از هشت سال که من و بچه‌ها به ایران آمدیم، متوجه شدم او بچه‌ها را ممنوع‌الخروج کرده است. *چرا با شوهرت اختلاف داشتی؟ او هیچ مسئولیتی در قبال ما قبول نمی‌کرد. سر کار نمی‌رفت. در کارهای خانه مشارکت نمی‌کرد. در خانه می‌ماند و من کار می‌کردم و زندگی را اداره می‌کردم. ما سر این مسائل خیلی با هم اختلاف داشتیم. *چرا از ایران رفتید؟ من به خاطر یک موقعیت کاری رفتم و بعد هم ماندم.   *چرا شوهرت بچه‌ها را ممنوع‌الخروج کرده ‌است؟ او من را مقصر شکست‌های زندگی‌اش می‌داند. شوهرم بعد از جدایی به ایران آمد و اینجا هم نتوانست به زندگی‌اش سر و سامانی بدهد و من را مقصر همه چیز می‌داند. *بچه‌هایت دوست دارند با تو زندگی کنند؟ آنها زندگی‌شان در آلمان شکل گرفته است. آنجا مدرسه می‌روند و زندگی می‌کنند، البته می‌دانم پدرشان را دوست دارند ولی پدرشان باج‌خواهی می‌کند.   *حالا حرف شوهرت چیست؟ او می‌خواهد من ملکی را که از پدرم برایم به ارث رسیده، به او بدهم تا اجازه خروج بچه‌ها را بدهد. من قبول نکردم. او هم شکایت کرده تا بچه‌ها را بگیرد.   *بالاخره چه قبول می‌کنی؟ نمی‌دانم .امیدوارم مادرشوهرم واسطه شود و موضوع را حل کند اگر نکند مجبورم ملک پدری‌ام را بدهم و بچه‌هایم را نجات دهم.