پیش بینی ها درباره احتمال دور جدید درگیری نظامی بین ایران و اسرائیل از یک سو و مسئله مذاکرات ایران و اروپا و جلوگیری از فعال سازی مکانیسم ماشه از سوی دیگر، پرسشهایی را در خصوص آینده روابط ایران با آژانس، اروپا و آمریکا در جامعه و میان مردم و نخبگان مطرح می کند .
نصرتالله تاجیک، سفیر پیشین ایران در اردن و تحلیلگر ارشد سیاست خارجی در گفتگویی تفصیلی با فرارو به تحلیل شرایط موجود پرداخته است:
با توجه به آخرین تحولات بین آمریکا و اسرائیل و ایران، تا چه حد احتمال شکسته شدن آتش بس و وقوع جنگی جدید را محتمل می بینید؟
احتمال شکسته شدن آتش بس متنفی نیست اما میزان وقوع آن به عوامل متعددی بستگی دارد. اختلافات از جنبه سیاسی خارج شده و اکنون بحث فقط درباره برنامه هسته ای ایران نیست. اگرچه ترامپ اعلام کرده سه سایت هسته ای ایران را نابود کرده است، اما از سوی دیگر رسانه های غربی که بخشی از بازی های غرب علیه ایران که در صحنه بین المللی دنبال می کنند اعلام نموده اند بخشی از مواد غنی سازی شده هنوز وجود دارد! بنابراین با توجه به پیچیدگی های وضعیت کنونی، اختلافات از حالت سیاسی خارج شده است و از یک سو جنبه سرزمینی و ژئوپلیتیکی پیدا کرده و از سوی دیگر، جنبه هویتی و موجودیتی پدیدار شده است.
همین در هم تنیدگی شرایط و ابهاماتی که وجود دارد، باعث ابهام بیشتر و تشدید تنش های چند جانبه شده است. درک می شود که با اقدام غیرقانونی ترامپ در حمله به تاسیسات هسته ای ایران، به نوعی جهان، آژانس و نهادهای نظارتی و بین المللی مثل سازمان ملل را در یک ابهام استراتژیک قرار داده است. یعنی این نهادها، قوت یا میزان نظارت خود را از دست داده اند. همچنین با توجه به شرایطی که برای برنامه هسته ای ایران رخ داده و حساسیت فنی هسته ای و اشاعه هسته ای و خطرات آن برای انسان و محیط زیست، ابهامات داخلی و نامشخص بودن این موضوع ابهام ها باز هم افزایش یافته است.
همه این موارد و عوامل می تواند در خصوص این که آیا جنگ مجددی رخ می دهد یا خیر موثر باشند. نحوه پیشبرد مذاکرات با ایالات متحده نیز مهم است. با اقدامی که ایالات متحده حین مذاکرات انجام داد، زمینه اعتماد به میز مذاکره را نیز از بین برد. البته این موضوع نباید در روحیه مذاکره کنندگان ایران در تامین اهداف ملی، تاثیر منفی زیادی بگذارد اما واقعیت امر این است که این وضعیت وجود دارد و طرف ایرانی نمی داند که آیا مذاکره واقعا برای رسیدن به تفاهم است یا برای اهداف دیگر! زیرا اهداف آمریکا شفاف و مشخص نیست و این باعث سردرگمی شده است! درسته وقتی اعتماد به مذاکره سست شده، نشستن دور میز برای فرصت دادن به دیپلماسی سخت می گردد، اما ارسال پیام ضعیف دادن و یا برخورد از موضع ضعف همانقدر بد و مضر است که ترسیدن از مذاکره و ترویج تئوری توطئه! زیرا کارکرد دیپلماسی عبور مردم و کشور از این شرایط با کمترین هزینه است و نیازی ندارد ما مجددا برای خود فوبیا درست کنیم!
آمریکا به اعتماد بین المللی و اصل مذاکره آسیب و لطمه زده است. اما به اعتقاد من همه این شرایط وجود دارد و می تواند چه در فراهم کردن بستر مذاکره و چه در فراهم کردن بستر نقض آتش بس موثر باشد. از جهت قرائن نیز که می تواند قابل استناد باشد، برخی مطالب در نشریات غربی و اسرائیلی منتشر می شود و نشان دهنده احتمال وقوع نقض اتش بس است.
از این سو نیز، طبعا ایرانی ها رصد تحولات را از نزدیک انجام می دهند و به نظر می رسد در یک حالت صلح مسلح قرار داریم و نه صلح داریم و نه جنگ و این برای اقتصاد کشور و مردم خوب که نیست بلکه خطرناک است! یعنی طرفین مثل حالت جنگ سرد دهه ۶۰ قرار دارند و طبیعتا این وضعیت بلاتکلیفی برای اقتصاد کشور، اقتصاد خانوار، روحیه مردم، بلاتکلیفی و عدم امکان برنامه ریزی میان مدت و حتی کوتاه مدت، تاثیری منفی خواهد داشت. باید بالاخره وضعیت را برای میان مدت کنترل و با ثبات کنیم.
ایران چطور می تواند در شرایط موجود ابتکار عمل را در دست بگیرد؟
واقعا یک کلاف سردرگم در جریان است و بعید می دانم کسی بتواند نسخه پیچی شفاف و کارگشایی برای این شرایط داشته باشد، اما به اعتقاد من، ایران باید موضوع را جدی بگیرد. ما تحولات بیرون را رصد می کنیم، اما مجموعه روند کنونی داخلی این را نشان نمی دهد که ما جنگ ۱۲ روزه، زمینه ها و تبعاتش را و قضیه احتمال وقوع نقض آتش بس را، جدی گرفته ایم. البته این موضوع را در سطح سازمان های نظامی نمی گویم بلکه در سطح سیاست کلان سیاست گذاری عمومی، نهادهای حاکمیتی و چگونگی ایجاد آرامش و یک بستر امن و با ثبات برای اقتصاد و جامعه می گویم که توجهات را به این بحث متمرکز کند. احساس می شود از جنگ ۱۲ روزه درس کافی گرفته نشده یا تغییری ایجاد نشده است یا تجربه ای اندوخته نشده و همه امور از روز بعد از آتش بس، مثل قبل ادامه دارد و به اعتقاد من این وضعیت نمی تواند کارگشا باشد.
ما باید نشان دهیم در سطح سیاست گذاری عمومی، موضوع را جدی گرفته ایم. البته این موضوع، به معنای ترسیدن یا ایجاد رعب و وحشت نیست. ما بحث سخت افزاری نداریم، بلکه بیشتر بحث نرم افزاری داریم که در هر زمینه ای سیاست گذاری کنیم. ما باید به فکر یک نظم پسا ۱۲ روزه در همه سطوح باشیم. حاکمیت باید از خود شروع کند. ما موارد متعددی مثل مسئله «نفوذ» را داشتیم که باید درس می گرفتیم و این موارد را وارد گفتگوی عمومی می کردیم و از میان خورده گفتمان ها در این زمینه ها یک راهکاری بر اساس گفتمان غالب پیدا کنیم. رها شدن جامعه به نفع کشور و حاکمیت نیست.
جای هیچ شکی وجود ندارد که اسرائیل با این حجم عملیات پیچیده و چند لایه، فقط بحث آسیب به تاسیسات هسته ای را نداشته، بلکه بحث سرنگونی حکومت به قیمت تجزیه ایران را در دستور کار داشت. بنابراین مهم است که تلاش کنیم از این شرایط درس بگیریم و حداقل از سیاست داخلی شروع کنیم و تنظیمات جدیدی را در اداره کشور یا رویکرد جدید حکمرانی داشته باشیم . این ها ربطی به اصول ندارد. بلکه روش است. باید مشارکت عمومی را افزایش دهیم . این از اصول انقلاب است که به نقش مردم توجه شود. قدم اول، تشکیل کمیته گفتگوی ملی است. این موضوع نیز فقط یک اراده سیاسی در حکومت می خواهد.
لایحه مطالب خلاف واقع در فضای مجازی و اعتراضی که مردم انجام دادند نشان داد که مردم به سرنوشت خود حساسند و استرداد این لایحه، جبران یک اشتباه بود و امیدواری در مردم ایجاد کرد. باید به همین نکات ظریف توجه زیادی شود. نهادهای موازی اقداماتی می کنند که حقوق مردم را تحت الشعاع قرار می دهند. مبنای حکومت برای رضایت شهروندی باید به شکل واقعی و نه بیلبوردی، مردم باشند. باید بر افزایش انسجام ملی تمرکز کنیم چون نقش تعیین کننده ای در حفظ امنیت ملی و اجرای سیاست خارجی و تامین اهداف آن دارد. وزارت امور خارجه بدون انسجام ملی هیچ کاری نمی تواند انجام دهد.
علیرغم شرایطی که به ما تحمیل شد، نباید دست از فعالیت دیپلماتیک، یارگیری، اجماع سازی و پیشبرد روند مذاکرات برداریم اما باید رویه را تغییر دهیم چون شیوه قبلی جواب نمی دهد. باید در کمترین زمان به نتیجه برسیم. اسرائیل نمی خواهد ما با آمریکا به نتیجه برسیم و تفاهم کنیم! در هیچ سطحی! نان اسرائیل در سرشاخ شدن ایران و آمریکا است! کار سخت است اما دیپلمات های ما توان طی کردن این راه را دارند. مهم استراتژی مناسب است. نباید در جلسات مذاکرات دیپلماتیک بیانیه خوانده شود. در مذاکرات دیپلماتیک ارتباط چشم درچشم و گفتگوی رو در رو خیلی مهم است.
آیا مذاکره با تروئیکا و ادامه همکاری با آژانس را در پیشگیری از فعال سازی مکانیسم ماشه موثر می بینید؟ به ویژه با توجه به این که برخی جریان های داخل کشور خواهان خروج از NPT شده اند.
متاسفانه رابطه ما و اروپا خراب شد. در بخشی از این تخریب ما مقصریم. در جریان همکاری نظامی ما با روسیه که شاید قبل از جنگ اوکراین بود و خیلی هم ربطی به اوکراین نداشت، نتوانستیم همکاری را در حد همکاری دو همسایه فرموله کنیم و جا بیندازیم و در نتیجه اروپا، همکاری ما با روسیه را به عنوان یک اقدام امنیتی علیه امنیت خود تلقی و اعلام کرد ایران، کفه ترازو را به نفع روس ها، سنگین کرده است.
اگرچه ما هنوز نمی دانیم که آیا واقعا روس ها قدردان لطمه ای که به رابطه ما و اروپا خورده ، هستند یا نه؟! و این که آیا ما به ازایی به ایران داده شده است یا نه؟! بخشی هم اروپایی ها مقصرند. اروپا فکر می کرد در جریان تحولات اجتماعی ایران در شهریور ۱۴۰۱، حکومت سرنگون می شود و در نتیجه رابطه خود را با ما به حداقل رساند. پیش از آن و در زمان خروج ترامپ از برجام ما با اروپا و آژانس همکاری داشتیم. نتایج خوبی هم گرفتیم اما متاسفانه به گفتمان مشترک نرسیدیم و بعدا فقدان گفتمان داشتیم.
فقط یک حوزه ظرفیت تمدنی بین ما و اروپا وجود دارد که ظرفیت بالائی هم هست! ولی تلاش هم نکردیم در این موضوع متمرکز شویم. در آخرین دور مذاکرات ایران و اروپا در استانبول نیز، اروپا چند خواسته داشته که شامل همکاری با آژانس، ادامه مذاکرات و برد موشک ها است، اما در پاسخ به ایران که اگر ما با شما همکاری کنیم شما چه می کنید، گفته اند شما تحریم ها را در قالب مذاکره با امریکا حل کنید. پس اگر اینطور است، اروپا چه کاره است و چرا باید به اروپا امتیاز دهیم؟ اروپا، چماقی به نام مکانیسم ماشه ذیل ماده ۳۷ برجام در دست دارد و می خواهد از این موضوع در جهت امتیاز گیری از ایران و آمریکا استفاده کند.
ما با اروپا که خود را تحت نظم آمریکائی و به عبارت بهتر هم اکنون تحت نظم ترامپی تعریف می کند نمی توانیم انتظار خاصی داشته باشیم مگر این که بعد از آرام شدن شرایط ببینیم این زیرساخت روابط، در چه بخش هایی آسیب دیده و فونداسیون سازی کنیم اما این به بلند مدت مرتبط است و در کوتاه مدت استراتژی ما باید این باشد که نگذاریم اروپا در جهت تخریب حرکت کنیم. اگر مشکلات فعلی را با آمریکا نداشتیم، شاید لازم نبود چندان با اروپا، کاری داشته باشیم.
در مورد آژانس متاسفانه، اقای گروسی هم روند را خراب کرد و شاید ما هم نباید تا این حد به گروسی بال و پر می دادیم و او را پیام رسان و دخیل در امور سیاسی می کردیم. بلکه باید او را در حد یک مدیر کل و رئیس دبیرخانه میدیدیم. ایران مشکلی ندارد و حاضر به راستی آزمایی است. قصد ایران، نظامی سازی برنامه هسته ای نیست. طبعا بیانیه شورای حکام و جاسوسی اطلاعات ایران باعث شد این ها به خود اجازه حمله به ایران را بدهند! ایران نسبت به گروسی حساس است. اما همین اجازه سفر معاونش به ایران اقدام مثبتی است. اینکه ایران معاون مدیرکل آژانس و بدون حضور بازرس را قبول کرده یعنی قرار است یک سازوکار سیاسی برای کار پیدا شود! این قدم حداقلی مذاکره است و باید از موانع با طراحی سیاسی عبور کرد و با تابوها در گذشته نماند! کار با آژانس ضروری است تا جلوی مشروعیت سازی اقدامات دشمنان را بگیرد اما کافی نیست!
ما باید از ابزار های مختلفی استفاده کنیم. با شرایط بی تصمیمی، بد تصمیمی، تصمیم های بدون زمان مناسب، شرایط مطلوبی برای کشور نیست. باید از هر اهرمی استفاده کنیم تا مانع از جنگ جدید شویم. در سیاست خارجی ما، ۲ ماموریت اصلی وجود دارد: جلوگیری از جنگ با برنامه ریزی های سیاسی و جلوگیری از مکانیسم ماشه. باید دستورالعمل مشخص و متفاوت داشته باشیم و از چند صدایی و صداهای غیرمسئول باید جلوگیری شود. این نوع مسائل که منعکس می گردد ، یا باعث سردرگمی طرف مقابل می شود یا این که روی این حرف ها حساب می کند و تصور می کند موضع دولت هم همین صداهایی است که از جناح های مختلف خارج می شود. پویایی سیاسی اجتماعی خوب است اما درباره یک مسئله حساس نباید هرکسی اظهارنظر کند و مثل بازار اهنگرها صداهای گوناگونی در بیاد. این، زیبنده سیاست و حکومت ایران امروز نیست.
نظر شما