به گزارش هفت صبح، آرمان که شکست عشقی و اعتیاد، زندگیاش را فرو ریخته بود، پس از درگیری خانگی پدر ۹۰سالهاش را روانه بیمارستان کرد؛ پیرمرد چند روز بعد درگذشت و پسر پس از بازداشت گفت:«قصد کشتن نداشتم.»ژ ساعت 9شب سیویکم شهریور، خبر مرگ مشکوک مردی ۹۰ساله به بازپرس کشیک قتل پایتخت اعلام شد.
مأموران انتظامی و تیم جنایی سریعاً به بیمارستان محل بستری او اعزام شدند؛ پزشک معالج به بازپرس اطلاع داد آثار کبودی و شکستگی بر بدن مقتول دیده میشود و بر همین اساس دستور آغاز تحقیقات از اعضای خانواده صادر شد.در همین حال جسد با دستور بازپرس جنایی برای بررسی و معاینات لازم به سردخانه پزشکی قانونی منتقل شد.
اولین تحقیقات
پسر مقتول که نخستین اظهاراتش در محل بررسی شد، گفت:«آن شب همه اعضای خانواده به بهانه آشتی در خانه جمع بودند.» او افزود:«حدود سه هفته قبل میان پدر و برادرم اختلافی رخ داده بود که در جریان آن پدر مجروح و مدتی در بیمارستان بستری شد و برادرم به نام آرمان قهر کرد که قهر آرمان طولانیمدت شده بود.
اعضای خانواده برای آشتی او را به خانه بازگرداندند اما در جریان شام حال پدر بد شد و به بیمارستان منتقل شد و چند روز بعد درگذشت.» با جمعبندی اظهارات اولیه و مشاهدات پزشک معالج، بازپرس پرونده دستور بازداشت آرمان را صادر کرد و کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی وارد عمل شدند. در جریان بررسیها نقطهبهنقطه روایت خانواده و شهود مورد بازنگری قرار گرفت و سرانجام آرمان، پسر جوان خانواده، بازداشت شد.
اعترافی تلخ در بازجویی
آرمان در مواجهه با بازپرس نخستین بار اقرار کرد که درگیریای میان او و پدر رخ داده و آنچه در جریان درگیری اتفاق افتاده، ناخواسته بوده است. او در نخستین اظهارات خود در برابر مأموران گفت: «من قصدم کشتن پدرم نبود؛ درگیری شد و او آسیب دید. از آنچه رخ داد عمیقاً پشیمانم.» این اقرار اولیه، پایه تحقیقات جنایی را شکل داد و بازپرس جنایی جهت بررسی دقیقتر و تکمیل تحقیقات دستورات لازم را صادر کرد.
در ادامه بازجوییها، آرمان به سابقهای شخصی اشاره کرد که میتواند بخشی از انگیزه درگیری را روشن کند. او روایت کرد که پس از تجربه شکستی عاطفی، زندگیاش به مسیر دیگری افتاده است: «من عاشقِ مهتاب بودم؛ دختری از خانوادهای نزدیک. زمانی که خانواده او مخالفت کردند و چند ماه بعد هم مهتاب ازدواج کرد، دنیا روی سرم خراب شد. آن حادثه نقطه آغازی شد برای مصرف مواد.»
آرمان توضیح داد که اعتیاد به ماده مخدر، رابطهاش با خانواده را بههم ریخته بود: «برای تأمین هزینهها به خانوادهام پناه میبردم و آنها هر بار برای ترک مرا به کمپ فرستادند اما نتیجهای نداشت. اختلاف خانوادگی با برادرم برسر تأمین هزینه مواد به نزاع کشیده شد و سه هفته پیش من پدرم را کتک زدم؛ او برای مدتی در بیمارستان بستری شد.»
او بازگشت به جمع خانوادگی برای آشتی را نیز روایت کرد و گفت شب حادثه برای پایان دادن به اختلاف دعوت شده بود: «ما دور سفره شام جمع شدیم اما بحث دوباره بالا گرفت. پدرم در حالی که ضعیف و ناتوان بود، بیحال شد. او را به بیمارستان بردند اما چند روز بعد فوت کرد.» آرمان بار دیگر تأکید کرد که قصد نداشت پدرش را بکشد و از حادثه ابراز پشیمانی کرد.
روند قضایی و ادامه تحقیقات
پس از اعتراف اولیه، بازپرس شعبه اول دادسرای امور جنایی دستور انتقال آرمان به اداره آگاهی را صادر و پرونده برای بررسی بیشتر مدنظر قرار گرفت. مقام قضایی خواستار انجام معاینات تکمیلی، جمعآوری گزارش پزشک قانونی و بررسی دقیقتر صحنه و شواهد شد تا مشخص شود صدمات وارده چگونه و به چه ترتیبی اتفاق افتاده است .همزمان، کارآگاهان به استماع اظهارات شاهدان و دیگر اعضای خانواده پرداختند و تلاش دارند هرگونه تناقض در روایتها را بررسی کنند. در ادامه گزارش، گفتوگوی خبرنگار ما با متهم پرونده را بخوانید.
پسر شیشهای که در جریان شکست عشقی زندگی خود را نابود کرده بود، مدعی است قصد کشتن پدرش را نداشته است.
چه شد که تصمیم به قتل پدرت گرفتی؟
قصدم کشتن او نبود؛ در درگیری او آسیب دید و از اتفاقی که افتاده به شدت پشیمانم.
اختلافت با پدرت سر چه بود؟
همه چیز برمیگردد به شکست عشقی که در زندگی خوردم.
بیشتر توضیح میدهی؟
عاشق مهتاب بودم. او دختر یکی از اقوام بود و از شانس بد من بین خانواده من و مهتاب اختلاف افتاد. این اختلاف باعث شد زمانی که به خواستگاری مهتاب رفتم به من پاسخ منفی دادند. برای اینکه لج مرا دربیاورند و ثابت کنند که با ازدواج دخترشان با من مخالفند، ۶ ماه بعد مهتاب ازدواج کرد. با ازدواج او دنیا روی سرم خراب شد و زندگیام نابود شد. حالم خیلی بد بود و دوستان ناباب به من پیشنهاد دادند که برای فراموش کردن مهتاب، بهتر است مواد مصرف کنم.
و تو معتاد شدی؟
دقیقا. اعتیاد به شیشه نهتنها باعث نشد مهتاب را فراموش کنم بلکه از کار هم بیکار شدم. برای تامین هزینه موادم مجبور بودم که از خانوادهام پول بگیرم و آنها با این موضوع مخالفت میکردند.
تصمیم نداشتی ترک کنی؟
نمیخواستم یا نمینتوانستم. نمیدانم ولی هر چه بود ترک نکردم. خانوادهام حتی مرا برای ترک اعتیاد به کمپ بردند اما فایدهای نداشت.
از درگیری با پدرت بگو؟
سه هفته قبل برسر پولی که میخواستم هزینه مواد کنم با پدرم دعوایم شد و او را کتک زدم. حال پدرم بد شد و یک هفتهای هم در بیمارستان بستری شد. من هم در این مدت قهر کردم و به خانه نمیآمدم. تا اینکه خواهر و برادرهایم تماس گرفتند و مرا به مراسم آشتیکنان دعوت کردند. شب حادثه سر سفره شام بودیم که حال پدرم بد شد و او را به بیمارستان رساندند که متاسفانه فوت کرد.
پشیمانی؟
من اصلا قصد کشتن پدرم را نداشتم؛ شکست عشقی و اعتیادم باعث شده بود که این اتفاقات بیفتد.
نظر شما