هنری میگوید: «من همیشه کلمات و نامها را با مزهها، بوها و احساسات مرتبط میدانم. این تنها چیزی است که میدانم.» هنری تصور میکرد که همه میتوانند کلمات را بچشند یا ببویند تا زمانی که والدین و معلمهایش نظر او را در مورد نام همکلاسیاش فهمیدند. او گفت: «وقتی نام لوسی را از لیست کلاس صدا میزدند میتوانستم بگویم که مانند یک آبنبات چوبی قرمز بزرگ است و همه مبهوت به من نگاه میکردند»
هنری متوجه شده است که اغلب وقتی برای اولین بار نام کسی را می شنود، احساس کلمه را به شدت دریافت می کند و بعد از آن می تواند سینستزی را کنترل کند. این عارضه عمدتاً او را با نامها تحت تأثیر قرار میدهد، اما کلمات دیگری مانند «خاموش» بوی پوسیدگی و «زیرا» حسی مانند یک گیره چوبی برایش دارد.
- کشف گنج افسانهای پس از ۳۵۰سال از دل آبهای باهاما! +تصاویر
- مردی که به خاطر ظاهر کودکانهاش استخدام نمیشود! +عکس و ویدئو
فرانچسکا – کاپوچینو شکلاتی گرم
صفا – کیک اسفنجی که در اکسپرسو خیس شده
آلیس – سیب های خرد شده
اَبی – آبنبات نارنجی رنگ هوبا بابا
هیلی – موسیقی ملایم آرام
نام های مردانه با حس و طعم خوب
میچل – ماکارونی با پنیر کشدار
تئو – پنبه در دهان
اسکار – آب پرتقال
مارتین – اسمارتیز
بیلی – شیر گرم
نام های زنانه با حس و طعم بد
کرستی – بوی ادرار
ماری- انبوهی از ملحفههای صورتی شسته نشده که بهطور ضعیف بوی رطوبت میدهد
کیت – احساس سوختن روی یخ، مثل افتادن روی زمین یخ و خراشیدن پوست روی یخ خشک
ناتالی – مثل خرده چوب های شکسته در دهانم
دیزی – کره شیرینی که زیر نور آفتاب رها شده و نارنجی شده است
آرابلا – جوراب بلند بدبو
دانیکا – تکه های تیز چیپس نمکی که در گلویم گیر کرده است
ویکی – مثل گاز گرفتن شیشه شکسته است
بریتنی – احساس اینکه موهایم در چیزی گیر کرده و کشیده شده اند
نام های مردانه با حس و طعم بد
هریسون – مثل حس خارش روی بدنم که نمی توانم آن را بخارم همه جا و هیچ جا نیست؛ حتی دوست ندارم بگویم
ایلیا – مثل لیس زدن حدقه چشم است
روپرت – بادگلو نوشیدنی گازدار
براد – احساس سوزش
دیلن – صندلی توالت
برایدون – کود اسب
تدی – روکش های نشیمن
وارن – احساس سوزش سر دل
نام افراد مشهور
بوریس جانسون – مانند له کردن یک سوسک سخت پوست با پا است.
جرمی کوربین – شبیه موهای پرزدار و نرم، روی چانه و گونه های یک مرد جوان است.
دونالد ترامپ – یک اردک لاستیکی پهن شده که هنگام فشارش هوا بیرون می دهد.
کیت میدلتون – به طور مبهمی مانند بریدن پارچه با چاقو در کلیسا است.
کامرون دیاز – مانند یک توپ درخشان است که به آرامی می چرخد.
منبع: روزیاتو