چرا عربستان از تغییر جمهوری اسلامی استقبال نمی‌کند؟

شواهد فراوانی وجود دارد که نشان می‌دهد دولت کنونی عربستان منطقی است– و در واقع نمی‌خواهد جمهوری اسلامی سقوط کند. در عوض، ریاض به دنبال تضعیف تهران به اندازه کافی برای گرفتن امتیازات ژئوپلیتیکی کلیدی است.

به گزارش تازه‌نیوز، محمد طلال روزنامه‌نگار مسلط به تحولات غرب آسیا و جهان عرب در تازه‌ترین گزارش تفصیلی‌ای که در فارن پالیسی منتشر شده به بررسی رابطه تاریخی جمهوری اسلامی ایران با عربستان سعودی پس از پیروزی انقلاب اسلامی پرداخته و توضیح می‌دهد که چرا خاندان سعودی در این مقطع به دنبال براندازی نظام سیاسی در ایران نیست.

به نقل از اعتمادآنلاین، شاید بتوان تصور کرد که عربستان سعودی با توجه به همه خصومت‌ها میان تهران و ریاض به دنبال سقوط رژیم جمهوری اسلامی ایران است. به هر حال، ملک عبدالله، پادشاه عربستان سعودی، پیش از مرگش در سال 2015، ظاهراً با اشاره به برنامه هسته‌ای ایران، از ایالات متحده خواسته بود «سر مار را قطع کند». اما همه اینها ممکن است شاخ و شانه کشیدن لفظی باشد: شواهد فراوانی وجود دارد که نشان می‌دهد دولت کنونی عربستان منطقی است– و در واقع نمی‌خواهد جمهوری اسلامی سقوط کند. در عوض، ریاض به دنبال تضعیف تهران به اندازه کافی برای گرفتن امتیازات ژئوپلیتیکی کلیدی است. امتیازاتی که می‌تواند عبارت از سازش ایران در مورد برنامه هسته‌ای خود، مداخله نکردن در امور عربی و قطع حمایت از متحدان منطقه‌ای‌اش مانند حزب‌الله، حوثی‌ها و حماس باشد.

بنا بر دو دلیل، فروپاشی تمام‌عیار ایران به نفع ریاض نیست. اولی مربوط به هویت سعودی است. قدرت عربستان سعودی تنها به دلیل حضور یک ایران قوی در همسایگی‌اش توجیه‌پذیر است. همان‌طور که تهران برای بسیاری از مسلمانان، رهبری شیعیان جهان محسوب می‌شود، ریاض نیز خود را نماد رهبری اهل سنت می‌داند. بدون ایران در رأس تشیع، هویت مفروض عربستان سعودی به عنوان محافظ اهل سنت جهان اسلام از بین خواهد رفت.

این مطالب را هم ببینید:

دلیل دوم مخالفت ریاض با براندازی در ایران، ترس عربستان از به راه افتادن یک دومینو است. اگر اعتراضات ایران موفقیت‌آمیز باشد و منجر به سقوط جمهوری اسلامی شود، می‌تواند پیامدهای منطقه‌ای مشابه بهار عربی در برخی از کشورهای عربی، به ویژه حوزه خلیج‌ فارس، داشته باشد. این مساله برای عربستان بسیار مهم است: اعتراضات جنبش سبز ایران در سال 2009 به عنوان مقدمه‌ای برای بهار عربی دو سال بعد عمل کرد. در آن زمان، کشورهای حاشیه خلیج فارس- به ویژه عربستان سعودی- سخت برای سرکوب اعتراضات در کشورهایشان تلاش کردند. ریاض با ترکیبی از تدابیر اقتصادی، سیاسی و امنیتی به تظاهرات در استان شرقی شیعه‌نشین این کشور پاسخ داد. در بحرین، تهدید بزرگ‌تر بود: گروهی از کشورهای خلیج فارس به رهبری عربستان سعودی نیروهای خود را برای سرکوب اعتراضات تحت رهبری شیعیان اعزام کردند. امروز، اعتراضات جاری ایران می‌تواند به طور مشابه زنان در سراسر عربستان سعودی و اقلیت‌های شیعه‌نشین شرق را به اعتراض برانگیزد.

نویسنده مطلب در ادامه با اشاره به اینکه بعید است در این مقطع تحولات داخل ایران به تغییر نظام منتهی شود نوشت: فرض کنیم جمهوری اسلامی ایران نباشد، خب سقوط حکومت دینی چه معنایی برای آینده حکومت در ایران خواهد داشت؟ اگر رهبران روحانی برکنار شوند، کشور احتمالاً یا به دست رهبری نظامی از سپاه پاسداران انقلاب اسلامی اداره می‌شود یا مانند سوریه یا لیبی چندتکه می‌شود. این تقسیم می‌تواند اشکال مختلفی داشته باشد، دولت‌های رقیب (مانند مورد طرابلس و بنغازی در لیبی) یا تقسیم ارضی بر اساس خطوط قومی.

در سناریو نخست  ممکن است شاهد برخورد گروه‌هایی باشیم که جمهوری ایران را ترجیح می‌دهند و گروه‌هایی که خواستار بازگشت سلطنت (پهلوی) سرنگون‌شده در سال 1979 هستند. سناریو دوم می‌تواند شامل دولت‌های سرزمینی-قومی باشد که توسط دولت‌های کرد، عرب، آذری و بلوچ اداره می‌شوند.

هر یک از این موارد پیامدهای امنیتی جدی برای ریاض و منطقه خلیج فارس خواهد داشت. یک ایران تحت رهبری نظامی می‌تواند رویکرد به شدت خصمانه در برابر ریاض داشته باشد. چند روز پس از تهدید عربستان سعودی از سوی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در اکتبر گذشته، ریاض به واشینگتن خبر داد اطلاعاتی دریافت کرده مبنی بر اینکه ایران در حال آماده شدن برای حمله به خاک عربستان است. اگرچه آن اطلاعات ادعایی هرگز به حمله در میدان تبدیل نشد اما این تهدید یادآور حملات به آرامکوی سعودی در سال 2019 بود.

بهار عربی کشورهای مهم خاورمیانه مانند سوریه و لیبی را تکه‌تکه و به تقویت یا تولد گروه‌های تروریستی نظیر داعش که منطقه را بی‌ثبات کرده‌اند کمک کرد. اگر تهران تضعیف شود، ممکن است چیزی مشابه در مورد جناح‌های تجزیه‌طلب ایران رخ دهد. این مساله می‌تواند منطقه را گرفتار خطر و آشفتگی آن هم در زمانی کند که کشورهای خلیج فارس در حال توسعه پروژه‌های بزرگ برای تنوع بخشیدن به منابع اقتصادی خود هستند تا از سوخت‌های فسیلی دور شوند. تمام این تلاش‌ها به سرمایه‌گذاری خارجی وابسته است که جذب این سرمایه‌گذاری هم مستلزم انسجام و ثبات دولت است.

جمهوری اسلامی با وجود پیوندهایش با گروه‌های مسلح منطقه‌ای مانند حزب‌الله و حوثی‌ها، به دنبال متعادل کردن نفوذ منطقه‌ای خود در مقابل کشورهای عربی خلیج فارس و ارتش ایالات متحده است. این استراتژی به ایران اجازه می‌دهد تا وجهه خود را به عنوان یک قدرت منطقه‌ای حفظ و از منافعش محافظت کند و در عین حال امتیازاتی را از همسایگان خود بگیرد. فروپاشی کامل جمهوری اسلامی ممکن است این گروه‌های مسلح وابسته را تضعیف کند، اما همچنین می‌تواند باعث تشدید فعالیت آنها شود و خطر بیشتری را متوجه ریاض و همسایگانش کند. بدون فرماندهی مرکزی چون ایران، اعضای این گروه‌ها می‌توانند به مزدورانی تبدیل شوند و طبیعتاً این مساله بر بی‌ثباتی بیشتر منطقه تاثیرگذار خواهد بود. این نوع فراز و فرودها ممکن است جنبش‌های تحت رهبری شیعیان در سراسر منطقه، مانند جنوب عراق- در مرز با عربستان سعودی- و میان حوثی‌ها در یمن را احیا کند.

در چنین شرایطی عربستان سعودی به جای تحریک به فروپاشی نظام سیاسی در ایران، ترجیح می‌دهد به آرامی ایران را بدون درگیر شدن در رویارویی مستقیم نظامی ضعیف و ضعیف‌تر کند.

در حالی که تهران به دلیل نوع پاسخ به اعتراض‌های داخلی، اتهامات همکاری با روسیه در اوکراین و توافق هسته‌ای احیانشده با فشار جهانی مواجه است، به نظر می‌رسد رویکرد ریاض کارساز است. محمد بن سلمان می‌خواهد ایران به اندازه‌ای ضعیف باشد که مجبور شود برای برنامه هسته‌ای و نفوذ منطقه‌ای خود امتیازاتی بدهد، اما تهران کاملاً بی‌ثبات‌شده بیشتر از اینکه فایده داشته باشد به پادشاهی سعودی آسیب می‌زند.

ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.