به راستی چرا با چندین و چند مجموعه رسمی و غیررسمی و میلیاردها بودجه فرهنگی و هنری، و بدون هیچ محدودیت و مانعی، هنوز یک سرود زیبا برای حاج قاسم و جنایت بزرگ و کشتار بی شرمانه آمریکا ساخته نشده است؟
هیچ کاری نکردیم اما ادعای مدیریت جهانی داریم!
به گزارش تازه نیوز، حسن طاهری، روزنامه نگار در یادداشتی به انتقاد از کم کاری نهادهای مدعی فرهنگ و تبلیغات در کشور پرداخت.
“هر انقلابی دو چهره دارد: خون و پیام. و هرکسی اگر مسئولیت پذیرفتن حق را انتخاب کرده است و هر کسی که میداند مسؤولیت شیعه بودن، یعنی چه، مسؤولیت آزاده انسان بودن، یعنی چه، باید بداند که در نبرد همیشه تاریخ و همیشه زمان و همه جای زمین ـ که همه صحنهها کربلاست، و همه ماهها محرم و همه روزها عاشورا ـ باید انتخاب کنند: یا خون را، یا پیام را، یا حسین بودن یا زینب بودن را، یا آنچنان مردن را، یا اینچنین ماندن را.”
کم کاری یا بی توجهی
این جملات زنده و بیدارگر و حرکت آفرین، معلم فریادگر علی شریعتی است. سخنانی که همچنان پس از نیم قرن از بیان آن، همچنان در گوش های بسته خفتگان جامعه طنین انداز بیداری و یادآوری رسالت هاست.
چند روز گذشته، جلسه ای خودمانی در میان برخی دغدغه مندان فرهنگی هنری برپا بود. موضوع بحث، کم کاری رسانه ها و مراکز فرهنگی هنری رسمی، در دو هفته پرتب و تب و سرشار از حوادث اخیر و شهادت بزرگ مجاهد و سرباز اسلام و اسوه مبارزه توحیدی عالم، یعنی حاج قاسم سلیمانی بود. شاید سخنان انتقادی و تند من برای بی عرضگی و خمودگی و پلیسیدگی مراکز یقه سفید هنری و موسسات ریش رنگی موجود،، در آغاز برای خیلی از مجیزگویان و تملق پیشگان خوش نیامد، اما با بیان چند نمونه تقریبا همه قانع شده و موضع تند و تلخم را پذیرفتند.
40 سال قبل
شاهد مثال سخنم این بود که، از ورود امام در ۱۲ بهمن تا ۲۲ بهمن ۱۳۵۷، چندین سرود ماندگار هنری فاخر و کاملا حرفه ای ساخته شد؛ آن هم بصورت زیر زمینی و کاملا خودجوش و بدون هیچ حمایت دولتی و البته بدون مراسم های آفتابه لگن هفت دستی رونمایی و حواشی بودجه خور آن.
بهمن خونین جاویدان، خمینی ای امام، برخیزید ای شهیدان، ایران ایران ایران رگبار مسلسل ها، بوی گل سوسن و یاسمن آید، هوا دلپذیر شد گل از خاک بردمید، الله الله تو پناهی بر ضعیفان یا الله، مسلمانان به پا خیزید، بانگ آزادی، لاله در خون خفته از سوی گروه های مسلمان و آلبوم شرارههای آفتاب، آلبوم بهمن، بهاران خجسته باد، آفتابکاران جنگل، پرنیان شفق از سوی گروه های چپ مبارز، تنها گوشه ای است از فهرست بلند بالای تولیدات هنری ۴۰ سال پیش، که در توفان و هیجان نخستین لحظه های پیروزی انقلاب، بدون هیچ حمایت مادی و معنوی رسمی و کاملا خودجوش، آفریده و خلق شدند.
سرودهایی با موسیقی فاخر، خوانندگان حرفه ای، اجرای دقیق، هارمونی و سرشار از حماسه و شور. نواهایی ماندگار که هنوز هنوز است، پس از۴۰ سال دلنشین و شیرین، بر جان تک تک نسل های غایب از آن حادثه نشسته و عطر و شمیم آن روزها را بر دل آدمی می افشاند.
حالا کجا هستیم؟
اکنون این سرودها را با دید و منظر موسیقایی و خاطره ساز، با کلیپ ها و مداحی های منتشر شده در ۲۰ روز گذشته، مقایسه کنید؛ تا تفاوت فاحش و قیاس ناپذیری آشکار و فاصله قابل توجه، کیفیت آثار و محتوای تولیدیِ این دو مقطع حساس و تکانه باعظمت اجتماعی، را درک کرده و دریابید.
کلیپ هایی سفارشی و سطحی و بدون سناریوی هدفمند و عجولانه و بعضا جهت دار که بیشتر مونتاژ تصاویر و افکت صدا و نور است تا سرود و ترانه تاثیرگذار.
هر چند در این میان بودند، اندک تولیدات خودجوش و خالصانه ای هم که بر جان و دل مخاطبان می نشست، اما عاری از همان استانداردها و معیارهای چندمنظوره یک اثر فاخر هنری.
به راستی چرا با چندین و چند مجموعه رسمی و غیررسمی و میلیاردها بودجه فرهنگی و هنری، و بدون هیچ محدودیت و مانعی، هنوز یک سرود زیبا برای حاج قاسم و جنایت بزرگ و کشتار بی شرمانه آمریکا ساخته نشده است؟
در حالی که پس از چنین رویداد باعظمتی، و آشکار شدن مجدد دست الهی در پشتیبانی این انقلاب و روسیاهی شیطان بزرگ، باید دهها سرود کاملا هنری و ترانه منطبق با ادبیات روز جهانی و حداقل به زبان های فارسی و عربی و افغانی و ترکی و اردو و انگلیسی تولید و پخش می شد.
یک نمونه برای شاهد مثال
تنها به یک نمونه کوچک ضعف رسانه ای توجه کنید.
“اگر ویدئوى سخنرانی سید حسن نصرالله در مراسم یادبود شهید سردار سلیمانی را با زیرنویس فارسى پیدا کردید، مى توانید لینکش را برایم بفرستید بى زحمت؟هرچه سرچ مى کنم فقط با یک ترجمه همزمان و خیلى ضعیف است. خیلى بد و شرم آور است که برای چنین حوادث مهمی اصلا کار نمی شود.”
این ها جملات یک جوان دانشجوی رشته موسیقی، دو روز بعد از سخنرانی سیدحسن نصرالله، در مراسم پاسداشت شهادت حاج قاسم سلیمانی، است که در قالب یک پیام فرستاده شده است.
این جمله دانشجوی جوان علاقه مند را، بگذارید کنار حجم بالای تولید آثار هنری موسیقی و نقاشی و نمایش و داستان و رمان و کارت پستال و پوستر و طرح گرافیکی و کاریکلماتور و شعر و سرود مارکسیست های جهان، در ۶۰ سال پیش، در مرگ ارنستوچگوارای سوسیالیست و چریک!
آن هم در زمانی که هیچ یک از امکانات امروزین وجود نداشت.
و بعد خودتان می بینید که متولیان فرهنگی هنری رسانه ای موجود، رسما چقدر در این زمینه و با این همه امکانات و بودجه و ادعا و درجه و غبغب های پرباد، در برابر خون یاران و رسالت فریاد پیام آنان، سربلند و سرفراز و سربالا و روسفیدند .
شاید هیچ روزی به اندازه این روزها، و با رسیدن توده های باران و اشک و آه و اندوه بر فراز سرزمین مان، و در فراغ شهیدانه ترین رزمجوی تاریخ ایران، ابیات این غزل سوزناک و زیبا را، نمی شد بر زبان جاری ساخت و مویه کنان زمزمه کرد:
امروز برای شهدا وقت نداریم
ای داغ دل لاله تو را وقت نداریم
تقویم گرفتاری ما پر شده از زر
ای داغ دل لاله تو را وقت نداریم
هر چند که خوب است شهیدانه بمیریم
خوب است ولی حیف که ما وقت نداریم…