روزنامه خراسان نوشت: جنگ اخیر، بیش از آنکه یک دوئل نظامی باشد، نبردی شناختی–هویتی بود. دشمن از همان ساعات اولیه درگیری، ماشین تبلیغات خود را بهکار انداخت تا از درون، شکافهای اجتماعی ایران را فعال کند و مقاومت مردم را در مواجهه با یک بحران واقعی بشکند. اما اتفاقی که افتاد، معکوس این طراحی بود: سلیقههای مختلف سیاسی، مذهبی، قومی و نسلی، در یک نقطه به اجماع رسیدند، ایران در خطر است و باید ایستاد.
این یعنی پدافند همبستگی در برابر دشمن متجاوز. پدافندی که نه با موشک، که با دلهای همدل مردم ساخته شد. اما پرسش تلخ اینجاست: آیا این سرمایه گرانسنگ، دوام خواهد داشت؟ یا به سرنوشت سرمایههای اجتماعی پیشین دچار خواهد شد که زیر فشار سیاستهای ناپخته، انحرافات ایدئولوژیک و شهوت تریبونداری نابود شدند؟
سخنان نسنجیده در بزنگاه وحدت
در این مقطع حساس که بیش از هر زمان دیگری نیازمند تقویت انسجام ملی و همافزایی گفتمانی درونزا بودیم،سخنان اخیر قائممقام سازمان صداوسیما، وحید جلیلی و طیف همفکر با او، ناخواسته نقش «ترکش درونی» را ایفا کرد. ترکشهایی که نه بر پیکر دشمن، بلکه بر سپر همبستگی ملی فرود میآید. انتساب گزاره شاذ «برای حفظ وحدت، اسم خدا و پیامبر را نمیآورند» به جریان مقابل، در واقع بیش از آن که یک نقد گفتمانی باشد، نوعی دوگانهسازی تصنعی و قطببندی زبانی است که شاکله روایت رسانه ملی را به سوی تقابلهای فرسایشی سوق میدهد.
چنین تقسیمبندی مثل «دیندارِ انقلابی» در برابر «ملیگرایِ سکولار» دقیقاً همان کدگذاری قطبیسازی است که دشمن در جنگ شناختی برای شکاف در هویت ایرانی اسلامی بدان نیاز دارد. فرمولی برای شکستن پیوند ذاتی میان ایمان دینی و غیرت ملی. این رویکرد از سوی یکی از بالاترین مقامات رسانه رسمی، نه تنها در سطحی ناپایدار به بازتولید روایت امنیتیِ مطلوب دشمن میانجامد، بلکه بهطور عمیقتر سرمایه اجتماعیِ معتمد به رسانه ملی را فرسوده میسازد.
در دورانی که قدرت نرم ایران بر بنیان پیوستگی هویت دینی و ملی استوار شده و همین همبستگی درونی بهمثابه سپر نخست در برابر تهدیدات سخت و نیمهسخت ایفای نقش میکند، هرگونه بازی با دوقطبیهای ساختگی، بهویژه از سوی مقامات رسمی، نه صرفاً یک خطای تاکتیکی، بلکه آسیبی راهبردی به پدافند همبستگی است. این نوع دوگانهسازی و قطبنماییِ تقلیلگرایانه، در تضاد آشکار با منظومه فکری رهبر انقلاب است. رهبری که همواره بر همافزایی همه طیفهای ملت در دفاع از ایران اسلامی تأکید داشتهاند. در پیام تبریک اخیر ایشان پس از پیروزی در جنگ ۱۲روزه نیز بهصراحت از «ملتِ یکپارچه» سخن گفتند و از همبستگی ملی بهعنوان سرمایه راهبردی جمهوری اسلامی با تحسین یاد کردند. در چنین شرایطی، انتظار میرفت مسئولان، رسانهها و نخبگان، با هوشمندی و درک شرایط ویژه پساجنگ، زبان خود را با مصالح ملی تنظیم کنند. اما متأسفانه این اظهارات در برنامهای زنده، در تضاد کامل با این اتحاد اجتماعی بود و مستقیم به «پدافند همبستگی» ضربه وارد کرد.
نقد بی جا، خنثیساز پدافند ملی
متأسفانه این رفتار محدود به یک نفر نماند. صادق شهبازی، از چهرههای نزدیک به جلیلی، در برنامه «ثریا» در اقدامی تأسفبرانگیز، فرماندهان شهید اخیر را با لحنی تحقیرآمیز «تجربهای برای ملت» دانست و تلویحاً آنان را به انفعال متهم کرد. آیا این است شأن نخبگان فرهنگی کشور؟ آیا مرز میان نقد با تخریب امنیت روانی جامعه اینچنین باید مخدوش شود؟
در چنین شرایطی که هنوز حتی خانوادههای شهدا در سوگ عزیزان خود هستند، مطرح کردن اینگونه جملات نهتنها بیاخلاقی رسانهای است، بلکه کمک به دشمن در تخریب دستاوردهای ملی به شمار میرود.
در مقابل، محمد فاضلی، از چهرههای فکری نزدیک به دولت روحانی، در یکی از تازهترین اظهارنظرهایش مدعی شده است که «امتگرایی توان ایجاد همبستگی برای اتحاد ایرانیان را ندارد». این گزاره در ظاهر، تلاشی برای واکاوی بحران هویت در بستر ملی است،اما در باطن، امتداد همان گفتمانی است که در سالهای اخیر،رادیکالیسم رسانهای داخلی بستر آن را آماده کرده بود یعنی تشدید دوگانه های هویتی، بازتعریف «ایران» در برابر «اسلام» و تضعیف پیوندهای اجتماعی حول هویتهای جمعی فراملی.
طرح چنین دیدگاهی، آن هم در شرایطی که جامعه هنوز از شوک جنگ ۱۲ روزه ویرانگر عبور نکرده و نیازمند ترمیم روانی، انسجام مدنی و بازسازی سرمایه اجتماعی است، نه تنها فاقد مصلحتاندیشی است، بلکه میتواند به شکافهای معرفتی و احساسی دامن بزند. در حالیکه اولویت کشور باید حفظ «پدافند همبستگی» و بازسازی زیرساختهای صدمهدیده باشد، این نوع اظهارات، افکار عمومی را به سمت منازعات انتزاعی و تولید قطببندیهای سیاسی-اجتماعی سوق میدهد، گویی که جامعه، مجاز است یا تنها به نام ایران سخن بگوید یا تنها به نام اسلام و تلفیق این دو، ناممکن یا مردود است.
نظر شما