روزنامه وطن امروز نوشت: حرفهای عجیب مهدی طارمی پس از شکست تیم ملی، دوباره زخم قدیمی فوتبال ایران را شکافت. طارمی با کنایهای سنگین، مدعی شد «جایی بالاتر» قصد دارد فوتبال ایران را به مسیر سقوط بکشاند؛ ادعایی که زیر ذرهبین منطق، مثل سایهای بیریشه محو میشود.
اگر واقعا ارادهای برای تخریب فوتبال وجود داشت، کدام عقل سلیم قبول میکند همین فوتبال همیشه زیانده، بزرگترین سهم از بودجههای چند هزار میلیاردی بخش سرگرمی و ورزش را ببلعد؟
کدام سیستم دشمنِ خودش میآید و از جیب شرکتهای عظیم، اسپانسرهای دولتی، بانکها، هلدینگهای عظیم و صندوقها اینچنین خرج میکند؟ اگر تخریبی در کار بود، سادهترین کار قطع همین پولها بود. تناقض در دل همین جملههاست.
اینکه ورزشگاه آزادی سالهاست در حال تکمیل است ربطی به «ترس از جمعیت» ندارد؛ ربطش به همان معضل سوءمدیریت است. کافی است نگاهی به وضعیت باشگاه استقلال بیندازیم؛ آنقدر پول بیهدف به آن ریخته شد که برخی مدیران، مسیر را از فوتبال منحرف کردند و به سمت تیمداری در برخی رشتههایی رفتند که حتی نام بردنش هم برای هوادار عجیب است.
طارمی این بار تیری که رها کرد، به هدف نخورد. همین طارمی چگونه از بازی در زمینهای خاکی بوشهر به ورزشگاه جوزپه مهآتزای ایتالیا و بازی برای اینترمیلان رسید؟ از آن بالاتر جلویش را گرفت یا مسیر را برایش هموار کرد؟ اصل مشکل نه بیرون از فوتبال، بلکه در رفتار و گفتار چهرههای درون آن است؛ در نوع مواجهه با منتقد؛ در تبختر بیمورد؛ در اینکه هر نقدی معادل دشمنی تلقی میشود.
از روزی که قلعهنویی شمشیر کلامش را به سمت منتقدان نشانه رفت، نخستین دیوار میان مردم و تیم ملی بالا رفت. همان روزهایی که منتقدان گفتند این کادر فنی برای جامجهانی کوچک است اما گوش شنوایی نبود.
اشتباه فدراسیون اما از آن هم بزرگتر است؛ ۶ ماه تا جام جهانی، هنوز نه برنامهای وجود دارد و نه شجاعتی برای انتخاب یک سرمربی بزرگ. مگر نمیشد با برانکو دوباره مذاکره کرد؟ مگر سخت بود سراغ نامی مثل یوآخیم لو رفتن؟ فرصت بود اما تصمیم درست نه.
حالا این تیم ملی، هر نظرسنجیای که برگزار شود، بازنده بخش «محبوبیت» است. نه به خاطر سیاست، نه به خاطر خیالبافی و توهم امثال طارمی، بلکه بهخاطر فاصلهای که تیم ملی میان خودش و هواداران ایجاد کرده.
با این حال، یک دروغ بزرگ نباید به واقعیت تبدیل شود: اینکه حاکمیت «از ورزشگاه پر» میترسد(!) اگر این حرف درست بود، پس چرا در ماههای اخیر چندین بازی با سکوهای لبریز برگزار شد؟ مگر در شیراز، استادیوم با حضور ۵۰ هزار نفر پر نشد؟ مگر در هفته دوم لیگ، برخورد سپاهان و پرسپولیس ورزشگاه نقش جهان را تا آخرین صندلی پر نکرد؟ مگر سوپرجام در همین اصفهان با جمعیت انبوه برگزار نشد؟ مگر تراکتور در تبریز - با وجود چمنی که هنوز کامل ترمیم نشده - در آسیا میزبانِ انبوهترین جمعیت سال نبود؟
اگر قرار بود «ترسی» در میان باشد، این صحنهها چطور ممکن بود؟ مشکل ورزشگاه آزادی غیر از سوءمدیریت، اتلاف وقت، فرسودگی آن و تأخیر در پروژه نیست. وقتی هم تکمیل شود ـ دیر یا زود ـ تردید نکنید از همان بالا نهتنها استقبال میشود، بلکه حتی تلاش میشود جمعیت بیشتری بیاید؛ آنقدر که آخر سر عدهای مزخرفگو مطرح کنند «با اتوبوس هوادار آوردند!» پس باید پذیرفت ادعای طارمی در این بخش، از اساس نادرست و کاملا مغالطهآمیز است.
اتفاقا ریشه این ذهنیت معیوب جای دیگری است: همان جایی که سالها پیش، در اختلاف میان طارمی و اسکوچیچ، فدراسیون به جای حمایت منطقی از سرمربیای که تیم ملی را با شانس صفر صعود از مرحله مقدماتی به بزرگترین آوردگاه فوتبال دنیا رساند، جانب بازیکن را گرفت و اجازه داد «رختکن» سرنوشت تیم را تعیین کند. همان اشتباهی که سرمربی وقت را قربانی بازیهای پشت پرده کرد. محصول چنین بازیکنسالاریای، امروز خودش را نشان میدهد؛ جایی که یک ستاره ملی میتواند اینچنین بگوید «آن بالا» قصد تخریب فوتبال را دارد!
این حرف هم اشتباه است، هم ظالمانه. شبیه همان ضربالمثلی که عروس نمیتوانست برقصد و بهانه میآورد زمین کج است.