
مهناز افشار هم در واکنش به درگذشت آزاده نامداری نوشت: به نام مادری که جان ندارد و دختری که دیگر مادر ندارد...

احسان کرمی با انتشار عکسی از آزاده نامداری در حالی که کنار او ایستاده، از گلایهای ۱۴ ساله گفت که همیشه با این مجری سابق تلویزیون مطرح میکرده است. کرمی در اینستاگرام نوشت: چی میتونم بگم وقتی همه اونچه رو که باید بگم فقط به خودت میشه گفت؟ چهارده ساله که گلایه من از تو همونه که بود... چرا آنقدر سر خودی آزاده؟ چرا با آدمها صلاح مشورت نمیکنی؟ چرا وقتی مشورت میکنی و بهت میگن یه کاریو نکن بازم کار خودتو انجام میدی... حتی تو مردن هم سر خود و بی فکر؟ گندم چی؟ سجاد چی؟ آذین... مامانت... بابات... مگه نمیخواستی خانوادهات بزرگتر بشه؟ آزاده... تلویزیون ارزش این همه افسردگیو نداشت. بهت گفته بودم، گفته بودم همشون پشتتو خالی میکنن... گوش نکردی... هزار بار بهت گفتم بذار هر کی میخواد هر چی بگه، بگه؛ جواب نده. خودتو گوشه رینگ ننداز... گوش نکردی... کتاب «درخت انجیر معابدو» که نوروز ٨٩ بهم عیدی دادی، همیشه نگهش میدارم یادگاری، شاید سالهای بعد یادم بره که نوروز بود که رفتی... من هنوز ازت گلایه دارم آزاده... دیدار به آسمونا... سجاد عزیزم... گندم... آخ گندم... تسلیت

بهاره رهنما هم درخواست کرد «بی توجه به شایعات برای روح مرحوم آزاده نامداری آمرزش و برای خانوادهاش صبر آرزو کنیم» و نوشت: آزاده نامداری چشم به راه کودک دومش بود، چهطور همچین مرگی ممکنه...

شقایق دهقان تصویر مشترکی در کنار نامداری به اشتراک گذاشت و نوشت: خوشگل من بالابلندم آروم بخوابی...

شبنم مقدمی نیز با انتشار این عکس در اینستاگرامش نوشت: مبادا دهان ببندید!...مبادا دست بردارید از لیچار گفتن!...مبادا تمام کنید نفرت و لجنپراکنی را! حتی حالا که طعمهتان روی تخت ِ مرده شورخانه افتاده ! بگویید ! باز بگویید کجا چه گفت؟ کجا چارقدش را باد برد ؟کدام مردی را دوست داشت؟ بگویید آدم ِ فلان جناح بود...به او بگویید «دولبریتی»! زبان و قلمتان را بسپارید دست جریانات معلومالحال و آبرویش را بیرحمانه کالبدشکافی کنید! بنشینید جای خدا و اشتباهاتش را قضاوت و تنبیهش کنید!مبادا شرمتان بیاید؟! مبادا یادتان بیاید در بسیار بسیار موارد صدبار از او بدتر و غلط تر عمل کرده و می کنید!؟مبادا لحظه ای ...تنها لحظه ای! به دخترک ِ مادرمرده اش رحمتان بیاید؟!؟ بیفتید به جان ِ عزت و آبروی ِ مرده و زندهی آدم های به هر دلیل صاحب نام...کم نگذارید ها!هرچه فحاش تر...هرچه وقیحتر، برنده تر! راستی چه بر سرمان آمده؟!...کی حال و روزمان این شد؟!...کی سرتاپایمان شد کینه و نفرت ِ بی دلیل و بی ثمر !؟کی شدیم قاضیالقضات ؟!کی شدیم دانای ِ کُل و معصوم و خطاگیر؟ به کدام اجازه؟ خدایا برس به فریادمان...شفای عاجل ِ روح و روان و دل ودرون میخواهم از تو...به اصرار...حتی پیش از شفای جسم. توضیح: با خانم نامداری ( دستم نمی رود بنویسم مرحومه)آشنایی چندانی نداشتم، شاید در حد ِ چند دیدار کوتاه و سلامی و والسلامی...عکسی هم ندارم با ایشان حتی در هیچ مراسمی.این را گفتم که نکوبیدم به این گُرز که از مرگ و شایعات و حواشی ِ پیرامون ایشان دنبال چیزی ام!( عاقلان دانند که نیازی نیست وندارم! این توضیح برای غیر آنهاست!) آنچه نوشتم نه به دفاع از ایشان و عملکرد و نوع ونحوهی زندگی و مرگ شان، نه به نقدِ ایشان ( که هیچکدامش به هیچکدام ِ ما مربوط نبوده و نیست!)بلکه در سوگ و رثای سقوط ارزش های اخلاقی و انسانی در خود ِ ماست. به داد ِ خودمان نرسیم،حسابمان با کرامالکاتبین است! گر مسلمانی از این است که «ماها» داریم...وای...وای اگر از پس ِ امروز بود فردایی!! نام ِ عکاس ِ این عکس @bahareh_bisheh است.غربتش من را به یاد ِ غربت ِ فرزند ِ کوچک ِ خانم نامداری انداخت. چند لحظهای سکوت کنیم و در دل فاتحه ای برای مسافر ِ تازهی آسمان بخوانیم.بلکه آرامش به وجود متلاطم و اندوهگین ِ خودمان هم برگردد!