عملکرد ضعیف صداوسیمای ایران؛ ما کجاییم در این بحر تفکر؟

به وضعیت بازوهای بین‌المللی رسانه‌ای ایران در ماجرای غزه نگاه کنید، حقیقتا اوضاع رقت‌انگیزی است.

به گزارش تازه‌نیوز، روزنامه فرهیختگان نوشت: الجزیره قطر به‌تنهایی معادله رسانه‌ای جنگ را تغییر داده است. غیر از موضع‌گیری‌های رسمی در توییتر و… تقریبا منبع اول همه خبرهای منطقه‌ای الجزیره است. العربیه سعودی، العالم ایرانی، المیادین نزدیک به مقاومت و… تقریبا همه در آفساید مانده‌اند. احتمالا اگر بخواهیم از نظریه‌ها هم اسطوره‌سازی کنیم می‌توانیم با قدرت نام آنچه در عرصه‌ رسانه‌ای پسا‌هفت‌اکتبر رخ‌داده است را اثر الجزیره (al jazeera effect) بگذاریم، اصطلاحی که یک‌بار در ۲۰۰۳ به شکل ژورنالیستی به کار برده شد اما این بار خیلی جدی‌تر است. اثر الجزیره کار خودش را کرده است. صهیونیست‌ها این بار آمده‌اند تا از واقعیت انتقام بگیرند. اسرائیل مظهر همه‌ شرائر نظام سرمایه‌داری است. برای نظام سرمایه‌داری وقتی جدال هویتی می‌شود حفظ ظواهر هم دیگر مهم نیست. کشتن زن و بچه خبرنگار الجزیره در غزه به‌سان کشف عورت عمرو‌عاص وسط حرب در آن سکانس طلایی شاهکار داوود میرباقری است.

الجزیره تقریبا حصر رسانه‌ای غزه را شکسته است. در پسا‌هفت‌اکتبر آنچه شاهد هستیم ضربه‌فنی شدن اثر سی‌ان‌ان در برابر اثر الجزیره است. سی‌ان‌ان مثل کشتی‌گیر سنگین‌وزن سالخورده‌ای روی پل رفته  و شانه‌هایش در آستانه‌ بوسه بر تشک است. خبر جعلی سر بریدن کودکان توسط حماس را سی‌ان‌ان به‌مثابه فرآورده‌ لایتغیر دوران پسا‌حقیقت می‌سازد و تا دفتر بایدن هم می‌رساند اما خیلی زود تکذیب می‌شود.

چرا الجزیره تک‌ستاره‌ رسانه‌ای وقایع اخیر است؟ این ماجرا حداقل سه وجه دارد؛ اول به بافتاری برمی‌گردد که الجزیره در آن کار می‌کند، الجزیره تحریم جدی‌ای نیست. منابع مالی قابل تاملی دارد و آن را هم در یک سازمان چابک و غیرفربه درست و دقیق خرج می‌کند. از سوی دیگر دچار خود تحریمی هم نیست. آنها می‌دانند که رسانه‌داری در این سطح با آزمون‌وخطا پیش نمی‌رود، قدر نیروی با کیفیت را می‌دانند و احتمالا خط‌کشی اسکلان نظام قطر و غیر اسکلان نظام قطر ندارند! مدیر بر کارش اشراف دارد و وسط میدان است و فضیلتش این نیست که مثلا با تاکسی به سرکار می‌رود یا نه.

جنبه‌ دوم به رعایت اصول رسانه‌داری در شرایط فعلی برمی‌گردد، الجزیره روابط عمومی حکومت قطر نیست. آنها اول یک رسانه هستند بعد ابزاری برای پیشبرد دیپلماسی منطقه‌ای قطر. الجزیره سطح اثرگذاری کشور کوچک قطر را ارتقا داده است چون حاکمان آن می‌دانند‌ رسانه اول باید آداب رسانه بودن را بلد باشد. آنها سعی می‌کنند نه در پساواقعیت که در مرز واقعیت کنش‌گری سیاسی کنند. الجزیره در وهله‌ اول مرجع رسانه‌ای است چون سعی می‌کند استدلال عمومی تولید کند، لحن تند نداشته باشد و همه‌ اطراف ماجرا را به سیاق خود پوشش بدهد. مخاطب عمومی با تماشای الجزیره حس می‌کند احتمالا همه‌ دیدگاه‌ها را دیده است و به همه‌ اخبار دست‌اول دسترسی پیدا کرده است، خبرنگارش بومی یا ساکن همان منطقه است یا آنقدر با فرهنگ منطقه آشناست که نیازی نیست یک هفته اول بحران تازه خیابان‌های اصلی شهر را یاد بگیرد.

جنبه‌ سوم به ذات تغییرات رسانه‌ای برمی‌گردد؛ از اثر سی‌ان‌ان تا اثر الجزیره در این سی‌وچند سال آنچه تغییر مهمی کرده است، معادله‌ پیام است، گسترش پیامرسان‌ها و شبکه‌های اجتماعی که مصرف‌کننده‌ پیام را تبدیل به مصرف‌کننده ‌تولید‌کننده کرده است به‌طورکلی سانسور را سخت کرده. این پارادایم جدید به‌طور طبیعی موجب افول گروه‌های مرجع و رسانه‌های جریان اصلی شده است. در چنین شرایطی امپراتوری‌ها تصمیم گرفتند با ایجاد تکثر مصنوعی در رسانه‌های با منبع واحد قدرت تا حدودی فضا را مدیریت کنند. اما تغییر بنیادی در رسانه بالاخره رخ‌داده است. یعنی احتمالا حتی اگر الجزیره نبود خود مردم غزه هم می‌توانستند تا حدی از مسیر اینستاگرام و فیس‌بوک و تیک‌تاک و… فضای حصر خبری را بشکنند.

ما کجاییم در این بحر تفکر؟

به وضعیت بازوهای بین‌المللی رسانه‌ای ایران در ماجرای غزه نگاه کنید، حقیقتا اوضاع رقت‌انگیزی است. این توش و توان رسانه‌ای و نرم‌افزاری را مقایسه کنید با توانایی دفاعی و موشکی و سخت‌افزاری کشور و همزمان به این فکر کنید که در بالاترین سطح حکمرانی کشور گفته می‌شود که مساله اصلی جهان اسلام فلسطین است. این ماموریت و این هدف‌گذاری و آن سطح از اقتدار سخت‌افزاری با این بعد رسانه‌ای چطور جور درمی‌آید؟

این عارضه‌ لال بودگی رسانه‌ای دو علت مهم دارد. نخست غفلت تاریخی از مساله رسانه و کمبودهای بحران‌آفرین سخت‌افزاری و لجستیکی در این ماجرا و دوم مشکل نرم‌افزاری و نافهمی و تقلیل ساحت رسانه به ابزار مونولوگ و تک‌گویی و روابط عمومی یعنی بحران نارسانه‌ای بودن سیاستگذاران رسانه که همین حالا آثارش را در رسانه ملی در سطح داخلی هم نشان داده است.
به همین ماجرای اخیر نگاه کنید، نه‌تنها در سطح منطقه‌ای رسانه ایرانی در تعطیلات محض به سر می‌برد بلکه حتی وقتی جرقه‌هایی مثل برنامه شبکه افق در داخل زده شد که نشان دهد مساله فلسطین یک موضوع اجماعی در بین ایرانیان است و ورای سلایق سیاسی همه‌ ایرانی‌ها ضد‌صهیونیست‌ها هستند، همان تفکری که رسانه‌ بین‌المللی را به تعطیلی کشانده است فشار سازمان‌یافته‌ای آورد که رسانه جای این قرتی‌بازی‌ها نیست، و آخرسر یکی از اهالی همین تفکر خیلی صریح به میدان آمد که چه معنی دارد رسانه گشوده باشد، تلویزیون فقط برای ما حزب‌اللهی‌هاست! لابد دایره‌ حزب‌اللهی هم آنقدر تنگ است که دو روز بعد همان فرد هم در آنجا نمی‌شود، مرکز افتاد برون بس که شد این دایره تنگ.

ارسال نظر

آدرس ایمیل شما منتشر نخواهد شد.